خاطرات طنز آزادگان یزدی به رشته تحریر در می آید
مصطفی زمانی فرنویسنده آثار دفاع مقدس گفت: کتاب خاطرات طنز آزادگان یزدی در مراحل پایانی خود میباشد.
وی با اشاره به اینکه تعدادی از خاطرات طنز این کتاب مربوط به آزادگان یزدی اردوگاه تکریت11 عراق است، از کلیه آزادگان دعوت کرد چنانچه خاطرۀ طنزی از دوران اسارت دارند، برای استفاده خوانندگان و ماندگاری برای آیندگان برای نویسنده کتاب ارسال نمایند.
در پایان بخشی از یک خاطرۀ طنز کتاب مربوط به آزادۀ عزیز محمدعلی آخوندزاده جهت استفادۀ شما خوانندگان محترم درج میشود:
اتوبوس در پیچوخم راه میآمد و ما لحظهبهلحظه به آنچه آرزوی همیشگیمان بود نزدیک و نزدیکتر و از اردوگاه و خاطرات تلخ و شیریناش دور و دورتر میشدیم. روی صندلی ردیف آخر نشسته بودم و به این فکر میکردم که بالاخره کی به مرز ایران میرسیم؟ خواستم کمی بخوابم تا طولانیشدن مسیر راه را کمتر حسّ کنم امّا آتش سیگاری که نگهبان عراقی به آن پُک میزد و جلوی رویم روشن و خاموش میشد، اجازه نمیداد. همزمان که او دود را داخل ریههایش میبرد و بیرون میداد، بر هوس من اضافه میشد. خودم میدانستم که افتادن نیکوتین یک آدم سیگاری، چیز خوبی نیست و آزاردهنده است. چارۀ کار در این مواقع، فقط و فقط رساندن نیکوتین بود و مقاومت فایدهای نداشت.
مدّتی گذشت. فکری به مغزم خطور کرد. به خودم جرأت دادم. فرشتۀ نجاتم همان سرباز عراقی بود. از ته اتوبوس خودم را پیش او رساندم. در حالی که با کیف تمام سیگار میکشید، صدایش کردم و گفتم: «سیّدی! سیّدی!...» نگاهش که متوجّه من شد، انگشت اشاره و کناری آن را درست مثل اینکه یک نخ سیگار بین آن گرفتهام، یکی دو بار به لبم نزدیک کردم و به عقب بردم. پانتومیم سیگارکشیدن را بازی کردم تا منظورم را رساندم. جواب سرباز عراقی که خیلی جدّی و از روی تحکّم بود ناامیدم کرد: «لا!»... انشاءالله بقیۀ خاطره را در آیندۀ نزدیک در کتاب خواهید خواند.